دام ادنا دایه من بود

خبر

سال 1959 و مکان آن ملبورن است. بازیگر 25 ساله ای که به ساموئل بکت، مشروب، شعر و شوخی های ظالمانه علاقه دارد، به تازگی برای دومین بار با یک رقصنده زیبای باله ازدواج کرده است. او و همسر جدیدش که مشتاق فرار از حومه ی حومه ی دوران کودکی اش است، سوار کشتی بخاری عازم لندن می شوند – که امیدوار بود کمی نوسان داشته باشد.

این زوج کمتر در حال نوسان بودند تا غرق شوند – در زیرزمینی در ناتینگ هیل که در فقرای سبک پاتریک همیلتون زندگی می کردند. مشخص نیست اگر بری از یک زوج استرالیایی دیگر که از صحرای فرهنگی داون آندر فرار کرده بودند و در یک خانه پلکانی بلند در شمال لندن زندگی می‌کردند، نفهمید. نشست تا برایشان نامه بنویسد.

من نامه ای را ندارم که بری هامفریس، که هفته گذشته در سن 89 سالگی درگذشت، برای والدینم فرستاد – اما من روایت مادرم از آن را به یاد دارم. او به تازگی بچه دوم (من) را به دنیا آورده بود و هیچ روحیه ای برای نجات چند هموطن تصادفی و بی بضاعت نداشت. اما نامه‌اش خیلی خنده‌دار بود و به‌طور دقیق ناراحتی او را از دستیابی به آلباتروس‌های پادپودی پیش‌بینی می‌کرد، او گفت بله.

در بالای خانه ما دو اتاق خالی و البته کهنه وجود داشت که بری و همسرش روزالیند می‌توانستند در ازای آنچه در زندگی‌نامه‌اش توصیف می‌کند داشته باشند. بیشتر لطفا به عنوان “کمی از کمک های خانگی”. ایده این بود که این کمک، که شامل مراقبت از من و خواهرم می‌شود، باید توسط راس اجرا شود، در حالی که بری به دنبال کار در وست اند بود.

همانطور که معلوم شد، او چیزی پیدا نکرد جز اینکه راس شغلی برای رقصیدن پیدا کرد – بری را به عنوان دوفاکتو au pair خانواده رها کرد. نمی‌دانم که آیا مامان تا آن زمان متوجه شده بود که او ایمن‌ترین جفت دست نیست، یا از قبل روز را با چیزی که او آن را «قلاب گریپلینگ» می‌نامید، ترکیبی از براندی و پورت شروع می‌کرد. در هر صورت، یک روز بعدازظهر مرا زیر نظر او گذاشت و بیرون رفت.

در بازگشت، او از اتوبوس 214 خارج از خانه ما پیاده شد و کالسکه ای آشنا را دید که از پله های جلو بالا می رفت. شخصی که آن را به حرکت درآورد، یک غریبه بود – زنی شرور، قد بلند با عینک های نوک تیز و رژ لب. خوب است اگر بگویم اولین خاطره من این بود که از کالسکه ام بلند شدم و نمونه اولیه Edna Everage را دیدم.

در عوض، خودم را با این ایده راحت می‌کنم که شاید تنها کسی در تاریخ بوده‌ام که از دیدن سوپراستار زن خانه‌دار تا این حد بی‌تأثیر شده‌ام – که دنیا را متشنج کرد و یک بار شاهزاده چارلز و کامیلا را از خوشحالی درمانده کرد. به سادگی وارد جعبه آنها در پالادیوم لندن شدم – که من تمام آن را خوابیدم.

حضور همفریز در طبقه بالا حدود سه سال به طول انجامید، اگرچه اگر علاقه مامان و بابا به راس نبود، این ترتیب ممکن بود زودتر شکست بخورد. نوشیدن مشروب بری او را به عنوان یک مستاجر (و احتمالاً بیشتر به عنوان یک شوهر) مسئول ساخت، و اگرچه پدر با او مخالفت کرد، اما به او احترام گذاشت، نه به دلیل خنده‌داری‌اش تا علاقه جدی‌اش به هنر و شعر.

مامان مایل بود هر کسی را که می تواند در مورد تهیه بستنی خنده دار باشد ببخشد – این کار بعدی او بعد از مراقبت از ما بود. پس از اینکه به عنوان یک پرستار بچه نامناسب بود، توسط کارخانه Walls در اکتون دستگیر شد و در تونل 9 موج تمشک ایجاد کرد، قبل از اینکه سرانجام به عنوان گورکن در فیلم لیونل بارت مشغول به کار شود. الیور!

یک زن و مرد در لباس

بری هامفریز در نقش فاگین با مارتی وب از «الیور» در سال 1967. . . © Getty Images

مردی که جلوی هواپیما ایستاده است موج می زند
. . . و پس از دو سال قبل از ورود به ملبورن برای تماشاچیان دست تکان داد © Fairfax Media/Getty Images

حتی پس از اینکه آنها از خانه نقل مکان کردند، صدای بری در خانه ما ماندگار شد و ما آهنگ او را از سال 1962، “Wild Life in Suburbia” را با گرامافون گوش می دادیم. من هنوز می توانم صدای ناله آهسته و هولناک ساندی استون، کسل کننده ترین مرد استرالیا را بشنوم. می‌توانم مادرم را ببینم که بارها آن را شنیده بود، همراه با کلمات می‌خندید و دهان می‌گفت.

گاهی در طول دهه 60، هامفری ها برای ناهار یکشنبه می آمدند. در یک بازدید، بری زمانی را تعریف کرد که در تراس ما با یک قوطی باز سالاد روسی هاینز که در کتش پنهان شده بود قدم می زد. وقتی سالاد را روی پیاده‌رو می‌ریخت، دو برابر می‌شد و صداهای بدی در می‌آورد – فقط یک قاشق را از جیبش درآورد، آن را با دستمال پاک کرد و با ذوق شروع به خوردن کرد.

توصیف او از این ترفند، که با استفاده از کیسه بیماری در هواپیما در هواپیما اجرا کرد، در آن زمان برای من جذابیت زیادی داشت: فکر نمی‌کنم هیچ داستان دیگری از دوران کودکی من را آنقدر هیجان زده کند. به نظر می رسد لازم نیست هفت ساله باشید تا این خنده دار فکر کنید – این شیرین کاری به قدری عجیب و غریب و مخرب بود که در بسیاری از آگهی های ترحیم هفته گذشته او قرار گرفت.

در سال 1976، زمانی که بری در واگن بود، با یک زن جدید، یک ستاره جهانی و تا حدودی از خانواده کلاویز جدا شده بود، برای ما بلیت‌هایی برای نمایش پرفروش خود در لندن فرستاد. از اینکه در بهترین صندلی‌ها و تماشای کسی که زمانی می‌شناختم که خیلی معروف شده بود، هیجان‌زده بودم. می‌توانستم ببینم ادنا کار نابغه‌ای است، اما نمی‌توانستم بخندم. شاید این بود که تبدیل شدن مرد آشنا با موهای تیره‌اش به ادنا که غرغر می‌کرد و گلادیول‌ها را پرتاب می‌کرد خیلی زیاد بود. یا شاید این چیزی بود که در کودکی در محوطه جنگلی دیدم.

لوسی کلاوی یک ویرایشگر کمک کننده FT است

ابتدا از آخرین داستان های ما مطلع شوید – دنبال کنید @ftweekend در توییتر