سروهای ون گوگ، موزه متروپولیتن – کمال گرا پشت نابغه وحشی

خبر

نقاشی ون گوگ
پل لانگلوا در آرل اثر ونسان ون گوگ (1888) © موزه والراف–ریچارتز، کلن

سعی کنید نبوغ را تعریف کنید، ممکن است متوجه شوید که به ونسان ون گوگ فکر می کنید. در تصور عمومی – و برای مدت طولانی، در تصور من – او جوهره روح رام ناپذیر را نشان می دهد، “مغزی که زیر سوزاندن یک ستاره رنج می برد”، همانطور که پل کلی او را توصیف کرد.

چیزی غیرقابل مقاومت در مورد این ایده وجود دارد – ذهنی که می تواند یک شاهکار را در یک اسپاسم الهام دیوانه کننده احضار کند. اما این یک کلیشه است و می تواند منجر به قضاوت های تنبل و یک چشم چروک شود. خوشبختانه، ضربه زدن به یک نمایشگاه تیز می تواند ما را وادار به توجه مناسب کند.

سروهای ون گوگ در موزه متروپولیتن نیویورک یکی از سرسخت‌ترین وسواس‌های او و ظرفیت نادیده گرفته‌اش برای کارهای سخت و دقیق را در خود جای داده است. فلوبر می نویسد: «استعداد یک مسئله صبر در طول زمان است. “این شامل مطالعه هر چیزی است که فرد می خواهد بیان کند، به اندازه کافی طولانی و با توجه کافی برای یافتن جنبه ای از آن که هیچ کس ندیده یا درباره آن صحبت نکرده است.” ون گوگ این احساس را به دل گرفت. او که به مدت دو سال مشغول درختان بود، تلاش کرد تا آنها را به عنوان نیروهایی که با زندگی خاموش نشدنی می چرخند، اما همچنین به عنوان جلوه هایی از درک متمایز خود نقاشی کند.

ون گوگ تا حدودی مسئول کاریکاتور خود به عنوان یک اکسپرسیونیست است که عذاب و شادی را بر بوم سیلی زده است. او به رنگ‌ها با عبارات احساسی اشاره می‌کرد (“نتی از سبز مالاکیتی شدید… چیزی کاملاً دلخراش”) و ترکیب‌های خود را به‌عنوان انفجارهای شدید احساس توصیف کرد. او به برادرش تئو می‌نویسد: «آن‌ها بخش‌های عظیمی از گندم در زیر آسمان آشفته هستند». “من هیچ مشکلی در تلاش برای بیان غم و اندوه و تنهایی شدید نداشتم.”

مزرعه گندم به رنگ زرد درخشان در زیر آسمان ابری، به سبک چرخشی ون گوگ اما با رنگ های روشن تر نقاشی شده است.

“گندمزار با سرو” (سپتامبر 1889) © گالری ملی، لندن

مزرعه گندم به رنگ زرد در زیر آسمان ابری، به سبک چرخشی ون گوگ اما با رنگ‌های تیره‌تر نقاشی شده است.

“گندمزار با سرو” (ژوئن 1889) © موزه هنر متروپولیتن، نیویورک

و با این حال، سوزان آلیسون استین، متصدی کتاب، ما را از این پرتره هنرمند به‌عنوان یک فرد هیجان‌انگیز و به سمت تصویری از او به‌عنوان کمال‌گرای بی‌امان راهنمایی می‌کند. او تا بهار 1888 روی سرو به عنوان موضوع اصلی نشسته بود و ظرافت خط و تناسب آن را با ابلیسک مصری مقایسه می کرد. در طول سال بعد، از لبه هوشیاری او – به عنوان یک گلدسته سوزنی مانند در دوردست، یا جسدی که مرز یک میدان را مشخص می کند – به مرکز تخیل او مهاجرت کرد. او بارها و بارها به آن برمی‌گشت و پل‌های پوشیده از سرو و پارک‌های سایه‌دار را نقاشی می‌کرد و مصمم بود که جوهر دست نیافتنی این گونه را به تصویر بکشد. او به تئو نوشت: “هیچ کس هنوز آنها را آنطور که من می بینم انجام نداده است.”

سرانجام، با انفجاری از قدرت خلاقانه، که با تکنیکی به‌خوبی پیش می‌رفت، او در ژوئن 1889 به آپوتئوزیس همیشه سبز دست یافت. ابتدا «شب ستاره‌ای» با درخت مخروطی مشعل‌مانندش که به سمت آسمان فروزان می‌جهد، آمد. “گندمزار با سرو” دنبال شد، پر از ضربه‌های قلم موی تند که بر روی شمشیرهای طلایی و شاخه‌های پرتاب شده توسط باد می‌چرخید، سپس به شکل ابرهای خامه‌ای می‌چرخید. اندکی بعد، او «سروها» را نقاشی کرد، نمای نزدیکی که در حلقه‌های مشکی، آبی و سبز با خال‌هایی از بنفش و قهوه‌ای رنگ آمیزی شده بود. هلال ماه زرد از «شب پرستاره» در روز دوباره ظاهر می‌شود و اکنون با آرامش بر زمین بی‌سابقه ریاست می‌کند.

نزدیک بود درخت او را کند. او نسخه های متعددی تولید کرد و به دور از پاشیدن احساساتش در همه جا، تلاش کرد تا افیوژن ها را کنترل کند تا دیدش روشن بماند. او به آلبرت اوریر منتقد نوشت: «تاکنون نتوانسته‌ام آن‌ها را آنطور که احساس می‌کنم انجام دهم». «در مورد من، احساساتی که در مواجهه با طبیعت مرا درگیر می‌کند، تا حد غش کردن پیش می‌رود، و نتیجه آن یک دو هفته است که در طی آن من قادر به کار کردن نیستم. با این حال، قبل از رفتن از اینجا، قصد دارم به نبرد برای حمله به سروها برگردم.»

برای اولین بار در بیش از 120 سال، دو نسخه از “گندمزار با سرو” در کنار هم در Met آویزان شده اند: اولین تلاش پرشور ون گوگ که در تابستان پروونسال در فضای باز اجرا شد. و کپی عمدی‌تری که او در استودیوی خود در پاییز بعد ساخت. (سوم، با جوهر روی کاغذ، قلم موی شناور خود را به واژگان گرافیکی فراوانی از قیچی ها و خطوط ترجمه می کند.)

یک جفت درخت سرو بلند که به نظر می رسد در باد خش خش می کنند، در برابر آسمانی از ابرهای چرخان - با رنگ های آبی و سبز زنده نقاشی شده اند.

«سروها» ون گوگ ژوئن 1889. . . © موزه متروپولیتن، نیویورک | صندوق راجرز

یک جفت درخت سرو بلند که به نظر می رسد در باد خش خش می کنند، در برابر آسمانی از ابرهای چرخان - اما با جوهر قهوه ای روی پس زمینه قهوه ای کشیده شده اند.

. . . و همان درختان، همچنین 1889 اما با جوهر کشیده شده اند © موزه بروکلین | صندوق فرانک ال بابوت و صندوق آگوستوس هیلی

کنار هم قرار گرفتن دریچه ای به روی تضاد خلاقانه ون گوگ بین مشاهده و انتزاع، بی واسطه بودن و فاصله می گشاید. نسخه بعدی خنک تر و شیک تر از نسخه اصلی به نظر می رسد. سکته های دیوانه وار مسطح شده اند، سایه ها نرم شده اند، خشونت از بین رفته است. ابرها، مزارع و درختان به یک الگوی تزئینی بزرگتر متصل می شوند.

ون گوگ که بین انگیزه‌های عاطفی و کار رهبانی دوخته شده بود، طبق گفته‌های فلوبر درباره استعداد مستلزم صبر و زمان عمل کرد. هیچ کس نمی تواند احساسی را آنقدر در خود نگه دارد که بتواند آن را در یک سمفونی رمزگذاری کند یا آن را با رنگ رونویسی کند، و آثار هنری بزرگ اگر کاری جز بیان یک درد و رنج گذرا انجام ندهند، فقیرتر خواهند بود. بنابراین، اگرچه ون گوگ مناظر را با درام درونی خود تلفیق کرد، و روان خود را در انتخاب سکته‌ها و رنگ‌ها ترسیم کرد، او همچنین مصمم بود که حضوری ثابت و دائمی را از شلوغی آشفته طنزهایش خلق کند.

پل گوگن و گروهی از پست امپرسیونیست‌ها در پاریس، در حالی که ماه‌ها به بررسی شاخ و برگ می‌پرداخت، سعی می‌کردند او را متقاعد کنند که به جای بیرون نگاه کند. آن‌ها از هنری دفاع می‌کردند که «حکایت را فدای عربی می‌کند، تحلیل را فدای سنتز می‌کند، فراری را فدای دائمی می‌کند، و طبیعتی را که در نهایت از واقعیت متزلزل‌اش، واقعیتی اصیل خسته شد، خسته می‌کند»، همانطور که فلیکس فنئون منتقد در سال 1890 اعلام کرد. بر اساس منطق آنها. ، طبیعت فقط می تواند در نقاشی به عنوان دمیدن روح انسان ظاهر شود. یک درخت به عنوان نماد، رون یک هنرمند ارتباطی بود.

شبح تیره درخت سرو در برابر آسمان آبی روشن با ابرهای چرخان و خورشید زرد روشن بالا سمت راست
“شب پر ستاره، سنت رمی” (ژوئن 1889) © موزه هنر مدرن، نیویورک

به سختی نیاز بود ون گوگ با این ایده فروخته شود. آسمان ها در «شب پرستاره» گیج شده اند، با مهتابی زنده اند. او در آن نقاشی تعادلی بین مشاهده و متعالی یافت و تراوشات روان خود را در جهان قابل مشاهده تثبیت کرد.

اما او نمادگرا به دنیا نیامده بود. ون گوگ از اشیاء فیزیکی که او را به واقعیت پیوند می‌داد کمک گرفت. تلاش عظیمی که برای متعهد ساختن دنیای محسوس به آرایش رنگدانه‌ها انجام می‌شد، برای او به عنوان نوعی درمان عمل کرد. مطالعه صمیمانه و پیچیده طبیعت لنگر او بود، و هر چه از آن دورتر می شد، ذهنش بیشتر در جنون فرو می رفت.

خیره شدن هر روز به سروها، بررسی زاویه شاخه‌هایشان، عمق سبزه‌هایشان، حرکت‌شان در باد – همه این‌ها یک رشته مهم را تشکیل می‌داد. “حمله به سرو” شامل یک عمل اراده بود که او را نجات داد. تا اینکه دیگر نتوانست.

تا 27 آگوست metmuseum.org

ابتدا از آخرین داستان های ما مطلع شوید – دنبال کنید @ftweekend در توییتر